نت های آشفته
باور کن از تلاطم امواج آشفتگی خسته ام ...
حالا تو همه اش خود را در دنیای مجازی غرق کن ! باور کن دنیای مجازی هم تلخی دارد ؛ اینکه یک روز ؛ که نباشی همه شان فراموشت میکنند مثل خوابی که بعد بیدار شدن به یادش نمی آوری ! باور کن فقط عادت میکنند ؛ به اینکه باشی و باتو خوش بگذرانند ! به اینکه خاطرات خوبی را باتو داشته باشند عادت میکنند . فقط عادت میکنند که باشی ! گاه برای داشتنت ، ماندنت ، بودنت علاقه ای ابراز میکنند ؛ دوستت دارمی را میگویند ... اما تو جدی نگیر ؛ فقط عادت کرده اند ! عادتشان است که به همه چیز عادت کنند . به بی تو بودن ، بی تو خندیدن و بی تو خاطرات شیرین داشتن هم عادت میکنند . همه ی دوستت دارم هایشان را جدی نگیر ... حال دیگر چه اهمیت دارد در دنیای مجازی چند دوست داری ؟ دیگر چه اهمیت دارد اینجا کسی با خواندن حرف های چرندت عمق غمت را حس می کند یا نه ؟ مهم واقعیت وجود توست ؛ که عمریست تنهایی را به دوش میکشی . سخت است ، اما بالاخره توهم عادت می کنی ! به تو حق می دهم رفیق ! من هم برای فرار از واقعیت ، از خاکستری های زندگی ام ، برای پنهان کردن کاستی هایم اینجایم . لا اقل در اینجا آخر قصه را خودمان مینویسیم . بمان رفیق ؛ مسکن خوبیست ! اینجا بمان ... پ نت : اینا همه رو گفتم که بگم... که چشام سر میخوره روی پیچ و تاب کلمه ها... که کلمه ها خنجر میشن و میشینن پشتم... که کلمه ها تناب میشن و گره میشن تا به دار بکشن ؛ کلاغ سیاه و یاغی قصه های کودکی رو...
نظرات شما عزیزان:
من خیلی با احساسم؛ گاهی باید فقط ؛ سیگاری بگذاری روی لب هایت یقه های پالتو ات را بدهی بالا دستهایت را بکنی در جیبت و بروی بوی گنــد خیانت تمام شهر را گرفته...! روزگاری شده که ﮔﺎﻫﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ آدم های این شهر ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ ...! سـلآمَـتـیـه اونـآیـی کـه از هَـر انـگُـشـتِـشـون سلامتی اونایی که این روزا نه برای کسی نه برای عشقی نه برای جایی نه برای چیزی بلکه دلشون برای خودشون تنگ شده خود خودشون… نترس من اون پایین فرشم روزای لعنتی فقط میگذرن، تموم نمیشن... (راننده تاکسی - مارتین اسکورسیزی) !!! بـه هَـرکسی که می رسی .. در تنهایــ ـی ام ، کسـ ـی لمس نمیشود جز او که... شایددیرباشه کمی برای فهمیدن واقعیت هااماسرانجام بایدفهمید خیلی تلخ.... همیشه تا خودمون نچشیم باور نداریم ! لطف دارین نه تو دروغگو نیستی تو سیاهی مطلق به پایین، در حال سقوط بودم... نفسم رو حبس کرده بودم... خودم رو برای برخورد با یک جسم سخت و بعد پاشیده شدن اجزا بدنم آماده کردم... گاهی هم به ذهنم میرسید که ممکنه به سنگ های تیز برخورد کنم و با درد به اتمام، ادامه بدم... هنوز هم تو راهم !!! آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن روزای سختی ـه... کی میخوان سر بیان، نمیدونم.... سیگار نصف کشیده رو میزارم زمین... از جام بلند میشم... راست جاده رو میگیرم و میرم... نتم وصل شد زیر نظری ازین ببعد
|
About
حکایت من : حکایت کف روی دریاست . هرچقدر میخوام دل بزنم به دریا ، اما بازم محکومم به ساحل نشینی Archivesهفته سوم دی 1398هفته چهارم دی 1394 هفته دوم بهمن 1394 هفته سوم دی 1394 هفته دوم دی 1393 هفته چهارم بهمن 1393 هفته دوم بهمن 1393 هفته دوم بهمن 1393 هفته سوم بهمن 1393 هفته دوم بهمن 1393 هفته اول بهمن 1392 هفته چهارم دی 1392 هفته چهارم بهمن 1392 هفته دوم بهمن 1392 هفته اول بهمن 1392 هفته چهارم دی 1392 هفته سوم دی 1392 هفته دوم دی 1392 هفته چهارم بهمن 1392 هفته سوم بهمن 1392 هفته دوم بهمن 1392 هفته اول بهمن 1392 هفته چهارم دی 1392 هفته سوم دی 1392 هفته دوم دی 1392 AuthorsحروفچینLinksLinkDump
رستگــــاری |